قدم‌های عاشـ ـقی
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   




قدم‌هاے عاشـ ـقے

⊱♥⊱╮ღ꧁ بســـ ــم رب الحسیــــن ꧂ღ╭⊱♥≺ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میلیونها عاشقـے کـہ در طریق‌ الحسیــــن، قدم‌ زنان خود را بہ بین‌الحرمین مےرسانند هر کدام داستانے شنیدنے براے خود دارند که وجہ مشترک همہ‌ے آن‌ها جاذبہ‌ے عشق حسین است. اینجا دفترےست براے ثبتِ خاطراتِ فراموش‌نشدنےِ اربعین. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی‌برداری از «خاطرات» با ذکر منبع بلامانع است.






بیشتر خوانده شده‌ها





اوقات شرعی

امروز: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:




  • کاربران آنلاین

  • فاطر
  • زفاک
  • فطرس
  • سمیه صالحی


  •   معجزه‌ی عشق   ...


    قربان لحظه‌ای که برای اولین بار نگاهم به گنبدِ همچون “خورشیدِ غروب کرده‌ای” افتاد.

     

     

    هنگامی‌که دسته‌دسته زائران اربعینی را می‌بینی که فرشته‌سان در حال پرواز بہ حریم آل‌رسول هستند و تو در حسرت، مثلِ پرنده‌ای در قفس، ذوق‌زده به پرندگانِ مسافر چشم می‌دوزی و آرام با خودت می‌گویی: ”هر که گوید کربلا نرفتن سخت است و کربلا رفتن سخت‌تر؛ راست گفته“؛ چرا که تا نرفته‌ای شوق رفتن داری و هنگامی‌که رفتی شوق مُردن.

    کربلا رفته‌ها می‌دانند بعد از کربلا، روضه‌ی حسین حکمِ زهر دارد برایِ دل اوراق شده‌ی زائر! آخر اینجا دیگر عباس نیست تا آرام شوی در حریم اَمنش!

    کاش می‌شد به سالی برگردم که در تب و تاب رفتن به سرزمین عشق بودیم. سالی که می‌خواستم با همسرم همراه شوم و همسفرمان یک فرد سالخورده‌ای بود که توان راه رفتن نداشت. من عشق کربلا و پیاده‌روی اربعین را تا یک سال در دل داشتم.

    کاش می‌شد به سالی عقب‌تر از آن برگردم که فقط به نذرِ اربعین، باز این رَه عشق را با خانواده رفتیم. روزی که من و خواهرم راه را گم کردیم و خود آقا یک جوانِ عرب زبان را سر راهمان قرار داد و ما را تا خود حسینیه همراهی کرد. چه خوش میزبانی است صاحب این سرزمین. سرزمینی که مردمانش در مهمان‌نوازی بی‌نظیرترین مردمان هستند.

    وقتی که می‌بینی کرور کرور آدم با یک کوله بر دوش در یک کشور غریب، بدون اینکه زبان هم را بفهمند یا با فرهنگ هم آشنا باشند با هم احساس نزدیکیِ قلبی می‌کنند؛ بدون اینکه در کربلا جا و مکان درستی داشته باشند. این تصویری است که هرگز در هیچ کجای دیگر جهان نخواهم دید و حتی خودت هم تصور نمی‌کنی برای رسیدن به مکان دیگری این سختی و رنج را تحمل کنی. این معجزه‌ی عشق است در دلهای عاشقان. همانا که پیامبر اکرم‌صلوات‌الله‌علیه‌وآله در حدیثی فرمود: ”شهادت حسین‌علیه‌السلام حرارتی در دل‌ها ایجاد می‌کند که هرگز خاموش نمی شود.“

    بله این‌گونه چند سال با خاطرات اربعین سر کردم.


    ?نقل خاطره از خانم کلاهدوزان

    ?عکس از یارمهـــدی

     

    موضوعات: خاطرات زائر اربعینی؛ خانم کلاهدوزان  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1399-06-26] [ 08:34:00 ب.ظ ]





      جا‌مانده‌...   ...

     

    من همیشه آرزو داشتم به این سفر فوق‌العاده بروم و تنها وصف آن را از اربعین‌‌رفته‌ها شنیده بودم؛ اما هر سال از طرف خانواده ممنوع‌السفر می‌شدم.


    به نظرم زیباترین جلو‌ه‌های این سفر کودکانی هستند که با پاهای کوچک خود، همراهانِ این سفرِ سخت می‌شوند و تو را به یاد کودکان خردسال امام حسین‌علیه‌السلام می‌اندازد.


    آنهایی که رفتند خاطرات رهایشان نمی‌کند. ما که تاکنون توفیق زیارت اربعین را نداشته‌ایم. امسال هم به خاطر شیوع کرونا بایستی همچنان حسرت به دل در انتظار بمانیم.


    این نوشته را به جامانده‌ها و حسرت به دل‌ها که شوق رفتن دارند ولی پای رفتن ندارند تقدیم می‌کنم.


    ”اللهم الرزقنا زیارت الربعین“

     

     

    ?نقل خاطره از خانم مهری دهقان

     

    موضوعات: خاطرات زائر اربعینی؛ بانو مهری دهقان  لینک ثابت



     [ 12:26:00 ق.ظ ]





      عمود ۲۰۲   ...

     


    ما به کربلا رفته بودیم.
    بابا جانِ من، برایِ من یک پرچم خریده بود.?

    من پرچم را به بابا جانم دادم و رفتم پیشِ مامان اینا.
    یک‌دفعه من گم شدم. ?
    ما سر عمود ۲۰۲ وعده کرده بودیم.
    من رفتم تا به یک موکبِ کبابی رسیدم. ?
    یک عدد کباب خوردم و بعد دوباره راه افتادم تا به عمود ۲۰۲ رسیدم.
    همه آنجا بودند.?

     

    نقل خاطره از پسر گلمون آقا مهدے، ۸ ساله

    اینم دستخط آقا مهدے

     

    موضوعات: بدون موضوع, خاطرات زائر اربعینی؛ آقا مهدے  لینک ثابت



    [یکشنبه 1399-06-23] [ 05:48:00 ب.ظ ]





      خاطرات ضریح   ...

     

    من هر ساله از جامانده‌های اربعین بودم و از کربلا تنها دستم به ضریحش رسید.

     

     

    آن‌جا که خبر آوردند کاروانی عازم است که گوهرش ضریح حسین‌علیه‌السلام است. همهمه در شهر راه افتاد. لب‌ها خندان؛ چشم‌ها لبریز از اشک شوق و منتظر برای وصالِ یار.

    کاروان منزل به منزل در راه بود و ما چشم انتظار. وِرد زبان همه شده بود حسین‌علیه‌السلام. ”فما احلی اسمائکم“؛ حسین چه نام شیرینی….

    روز موعود فرا رسید. هوا گرگ و میش بود ولی دل‌ها و چشم‌ها بیدار. همه در خیابان با اشک و لبخند. هرکسی به زبان خود مرثیه‌ای می‌خواند. موکب‌ها به راه. آن قسمت شهر شده بود شعبه‌ای از کربلا.

    دقایق گذشت؛ ساعت ها گذشت. خبری نیامد. انتظار یک واژه است؛ لیکن معنای آن هزاران واژه. همه در خوف و رجا. حسرتی کُشنده بود که دستمان به ضریح هم نرسد.

    بالاخره آمد. محشری به پا شد. ضریح چنان در آغوش تمام شهر گرفته شد که گویی نقطه اتکای شهر به ضریح است و اگر جدا شود فرو می‌پاشد.

    هوا تاریک شد و ضریح مثل خورشید می‌درخشید. خبر دادند که وقت تمام است! عاشق که به معشوق رسد، مگر وقت‌شناس است؟!

    باران، شلاقی می‌بارید. گاهی هم تگرگ می‌‌‌آمد، آن هم تگرگی که معروف است به سَرشِکن! اما هیچکس از ضریح دست نشُست. دست به دامان بزرگ شهر شدند. بزرگ شهر هم دلداده و شیدا؛ لب گشود و گفت: ”اینجا مشهدِ شُهداست؛ خون شهدا می‌جوشد؛ بگذارید ضریح، امشبی در این خاک بماند.“


    ماند و شد یک شب به یاد ماندنی در حافظه‌ی تاریخ شهر…

     

    نقل خاطره از خانم جعفری

     

    موضوعات: خاطرات زائر اربعینی، بانو جعفری  لینک ثابت



    [شنبه 1399-06-22] [ 05:56:00 ب.ظ ]





      مهمان خاص حضرت   ...

     

     

    واقعا اربعین‌ نرفتن خیلی سخت است. من حدود ۹ سال به لطف خدا زائر اربعین بودم، آن هم تنهایی؛ از آن موقعی که کسی اربعین را نمی‌شناخت و زائران ایرانی‌ حدود ۲۰ هزار نفر بودند، تا سال گذشته که سه میلیون ایرانی زائر اربعین بودند. هر سفری هم دوبار پیاده می‌رفتم، یک بار از نجف‌ تا کربلا و یک بار هم از حله یا از بغداد به کربلا.

    در این‌ سفر چیزهای مختلفی دیدم. از دوبار بمب‌گذاری در چند متری خودم تا شفا گرفتن بیماران. از همراهی و دوستی با مردم کشورهای دیگر تا میزبانی عراقی‌ها و دوستی با آنان. از سیاستمداران و بزرگان تا ادیان و مذاهب دیگر که هر کدام خاطره و حرف‌هایی نانوشته است. این اواخر خودمان موکب سیار داشتیم و موکب‌داری می‌کردیم و مسئولیت پیدا کردم.

    بهترین خاطره‌ام از اربعین مربوط به سفر اولم است. تنها بودم. تقریبا ایرانی‌ها خیلی کم بودند و جایی برای اسکان نداشتم. خیلی می‌ترسیدم. خانواده‌ام از اینکه تنها به سفر می‌روم خیلی نگران بودند. بطور معجزه‌آسایی با کوله‌پشتی وارد حرم شدم و سه روز در حرم و روبروی ضریح مهمان خود امام حسین‌علیه‌السلام بودم و حتی شبها روبروی ضریح نشسته می‌خوابیدم. هیچ‌کس هم مُتعرض کیف بزرگ من و خودم نبود. سه روز مهمان خاص حضرت بودم.

    آن روز که خودم را محتاج‌تر دیدم و هیچ‌ امیدی نداشتم و مادرم با ترس من را به اولین سفر فرستاد و هیچ تجربه‌ای هم نداشتم و خودم را سپردم به آقا، بهترین سفر من شد. سالهای دیگر که باتجربه خودم و همراهی مردم و مساعدت دولت‌ها بود دیگر این خاطرات رخ نداد…

     

    نقل خاطره از استاد سید محمدرسول موسوی

    عکس از یارمهـــدی

     

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



     [ 09:17:00 ق.ظ ]





    1 2 4 5

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    ⊱♥⊱╮ღ꧁ بســـ ــم رب الحسیــــن ꧂ღ╭⊱♥≺ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میلیونها عاشقـے کـہ در طریق‌ الحسیــــن، قدم‌ زنان خود را بہ بین‌الحرمین مےرسانند هر کدام داستانے شنیدنے براے خود دارند که وجہ مشترک همہ‌ے آن‌ها جاذبہ‌ے عشق حسین است. اینجا دفترےست براے ثبتِ خاطراتِ فراموش‌نشدنےِ اربعین. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی‌برداری از «خاطرات» با ذکر منبع بلامانع است.