پشت سر مرقد مولا روبرو جاده و صحرا
بدرقه با خود حیدر روبرو حضرت زهرا


همیشه ابتدای پیاد‌ه‌روی این اشعار را زمزمه می‌کنم. حس خوبیه که بدونی الان امام علی داره تو را بدرقه میکنه. وقتی میرسم به عمودِ یک و عمودهای شهر نجف تموم میشه، وقتی از زیر قرآن رد میشم و با اسفند و صلوات راهی مسیر بهشتی میشم، انگار پا گذاشتم توی یه دنیای دیگه. وصف و حال اون لحظه‌ها گفتنی نیست؛ فقط باید دید. این صحنه‌ها و این عشق فقط دیدنیه!

اول مسیر آهسته قدم برمی‌دارم، دلم میخواد تک‌تک این لحظات را به خاطر بسپارم برای وقتی که دلتنگ میشم. وقتی قدمهام را توی این مسیر می‌گذارم خوشحالم که با امام زمان هم قدم هستم، چشمم همه طرف میره تا شاید آقا رو ببینم، حتی اگه نشناسم. اصلا قدمهام را نذر ظهور اقا برمی‌دارم تا شاید به اندازه سر سوزنی برای ظهور کاری انجام داده باشم. همش این نگرانی همراهمه که نکنه اینجا هم آقا را نبینم.

قدمهام را به نیت خوبان عالم برمی‌دارم شاید آقا به خاطر اونها یه نیم نگاهی هم به من بندازه. روزها پشت سر هم میگذره و غم ندیدن آقا روی دلم سنگینی میکنه.

کم‌کم به عمودای آخر نزدیک میشم. از عمود هزار که بگذریم، شور و اشتیاق زائران بیشتر میشه آخه مغناطیس عشق حسین شدیدتر از قبل داره همه را به سوی خودش میکشه؛ اما کم‌کم یه حس دلتنگی سراغم میاد. خدایا داره تموم میشه! مسیر عشق رو به پایانه!خدایا نکنه این آخرین بار باشه؟! خدایا نکنه بهره کافی نبرده باشم؟! نکنه برگردم و یادم بره که هدفم تو زندگی چیه! خدایا نمیشه تا آخر عمر تو این مسیر زندگی کنم؟! خدایا مسیر رو به پایان است ولی من آقا را ندیدم.

اشتیاق رسیدن به شهر عشق، دلتنگی تموم شدن مسیر بهشتی و ناراحتی و شرمندگی ندیدن آقا. چند تا حس متضاده که توی دلم با همدیگه میجنگن. ولی اینقدر حواسم به ثبت لحظات آخر توی ذهنمه و در حال فرستادن صلوات و دعای فرج هستم که نمیفهمم کدوم حس بالاخره پیروز میشه. اما هر چی که هست خوشحالم؛ یه خوشحالی وصف ناپذیر!

الان دیگه باید بگم رسیدم کربلا ”الحمدلله“. الان فقط یه سجده شکر میتونه دلم را آروم کنه. پشت سر هم سلام میدم به آقا، از طرف خودم و همه اونهایی که التماس دعا گفتن و نگفتن وذاز طرف همه اونهایی که برای به وجود اومدن تک‌تک این لحظه‌ها زحمت کشیدن و شاید خودشون هیچوقت نتونستن بیان کربلا.


صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین….

قدم گذاشتن در مسیر عشق رو برای همه مشتاقان زیارت ارزومندم.

 

?خاطره از هاجر شکری

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-07-14] [ 04:49:00 ب.ظ ]