قربان لحظهای که برای اولین بار نگاهم به گنبدِ همچون “خورشیدِ غروب کردهای” افتاد.
هنگامیکه دستهدسته زائران اربعینی را میبینی که فرشتهسان در حال پرواز بہ حریم آلرسول هستند و تو در حسرت، مثلِ پرندهای در قفس، ذوقزده به پرندگانِ مسافر چشم میدوزی و آرام با خودت میگویی: ”هر که گوید کربلا نرفتن سخت است و کربلا رفتن سختتر؛ راست گفته“؛ چرا که تا نرفتهای شوق رفتن داری و هنگامیکه رفتی شوق مُردن.
کربلا رفتهها میدانند بعد از کربلا، روضهی حسین حکمِ زهر دارد برایِ دل اوراق شدهی زائر! آخر اینجا دیگر عباس نیست تا آرام شوی در حریم اَمنش!
کاش میشد به سالی برگردم که در تب و تاب رفتن به سرزمین عشق بودیم. سالی که میخواستم با همسرم همراه شوم و همسفرمان یک فرد سالخوردهای بود که توان راه رفتن نداشت. من عشق کربلا و پیادهروی اربعین را تا یک سال در دل داشتم.
کاش میشد به سالی عقبتر از آن برگردم که فقط به نذرِ اربعین، باز این رَه عشق را با خانواده رفتیم. روزی که من و خواهرم راه را گم کردیم و خود آقا یک جوانِ عرب زبان را سر راهمان قرار داد و ما را تا خود حسینیه همراهی کرد. چه خوش میزبانی است صاحب این سرزمین. سرزمینی که مردمانش در مهماننوازی بینظیرترین مردمان هستند.
وقتی که میبینی کرور کرور آدم با یک کوله بر دوش در یک کشور غریب، بدون اینکه زبان هم را بفهمند یا با فرهنگ هم آشنا باشند با هم احساس نزدیکیِ قلبی میکنند؛ بدون اینکه در کربلا جا و مکان درستی داشته باشند. این تصویری است که هرگز در هیچ کجای دیگر جهان نخواهم دید و حتی خودت هم تصور نمیکنی برای رسیدن به مکان دیگری این سختی و رنج را تحمل کنی. این معجزهی عشق است در دلهای عاشقان. همانا که پیامبر اکرمصلواتاللهعلیهوآله در حدیثی فرمود: ”شهادت حسینعلیهالسلام حرارتی در دلها ایجاد میکند که هرگز خاموش نمی شود.“
بله اینگونه چند سال با خاطرات اربعین سر کردم.
?نقل خاطره از خانم کلاهدوزان
?عکس از یارمهـــدی
[چهارشنبه 1399-06-26] [ 08:34:00 ب.ظ ]